بوریس در کتاب «ندای مرداب» ساکن مرداب است و آبشش دارد. یک روز زن و مردی او را کنار مرداب پیدا میکنند و به خانه میبرند. بوریس مدتی با آنها زندگی میکند تا اینکه دلاش برای بویی تنگ میشود و هوای مرداب به سرش میزند و به آنجا بازمیگردد. ابتدا خوشحال است از این بازگشت. حس میکند خانوادهاش موجودات مرداب هستند که مانند او آبشش دارند. زن و مرد او را تنها نمیگذارند و هر روز برایاش پیام میفرستند در مرداب که اگر بوریس از زندگی در مرداب خوشحال است آنها هم خوشحال هستند. یک روز بوریس احساس میکند که دیگر زندگی در مرداب او را راضی نمیکند. دل بوریس برای خانه تنگ شده. ناامید به ته آب میرود که پیامها زن و مرد را میبیند. او بالا میآید و به سوی خانه باز میگردد.
ندای مرداب
C$12.00Price
Excluding GST/HST