top of page
یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. عصر یک روز پاییزی که هوا نه خیلی سرد بود و نه خیلی گرم و همه با خیال راحت داشتند زیر نور ملایم خورشید روی برگهای رنگارنگ کف پیادهروها راه میرفتند و خشخش خزان را میشنیدند...
bottom of page