top of page
3 (4).png

«آش سنگ» درباره‌ی فکر خوب و جالب پسر بزرگ یک مزرعه‌دار است. در زمان‌های دور مزرعه‌دار فقیر بود و بچه‌های زیادی داشت. یک روز پسر بزرگش تصمیم گرفت تا به شهر برود و حسابی کار کند و پول زیادی در بیاورد. بعد برگردد و به دیگر افراد خانواده‌اش هم کمک کند. توشه و وسایلش را بست و راهی شد. نزدیکی‌های غروب چشمش به یک خانه افتاد و با خودش گفت حتماً اینجا چیزی برای خوردن پیدا می‌کنم. جلو رفت و در زد و با ادب و احترام کمی خوراکی خواست. زن صاحبخانه به نظر خسیس می‌آمد و او را از خود ‌راند. با این حال پسر کوتاه نیامد و پیشنهاد جالبی را مطرح کرد. چطور است زن صاحبخانه به او یک دیگ بزرگ بدهد تا برایش آش سنگ بپزد و خودش هم کمی از آن بخورد. اما آش سنگ چه چیزی لازم داشت؟ سنگ و آب و نمک. زن صاحبخانه که کنجکاو شده بود، قبول کرد. پسرک رفت و از توی مزرعه سنگ‌های کوچک و گرد را جمع کرد. بعد پیشنها داد که کمی سبزی هم در آش بریزند تا خوشمزه‌تر شود. زن کمی مهربان‌تر شده بود و جواب داد که اتفاقاً سبزی هم دارند. پسر خوشحال شد و سبزی را به آش اضافه کرد. پسر پیشنهادهای جالب دیگری هم داشت…

بالاخره آش سنگ پسرک خوشمزه از آب در می‌آید؟ زن صاحبخانه دوستش دارد؟ شما چطور شما بلدید آش سنگ بپزید؟

آش سنگ

C$5.00Price
Excluding GST/HST
    bottom of page